|
یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, :: 1:27 :: نويسنده : parmida
- آقازاده هستن؟!!..ماشالا..خدا براتون حفظش کنه..چندسالشونه؟!!.. - بله..کوچیکه شماست!!..شیش سالشه..آوردمش تو مغازه کمکم کنه.. - فکر نمیکنین کار کردن براشون زوده؟...ایشون هنوز توان کار کردن نداره.. - همیشه که با خودم نمیارمش..............آقا آرایشتون تموم شد..مثل همیشه کوتاه کردم.. - دستتون درد نکنه..چقدر تقدیم کنم.. - قابله شما رو نداره .. چهار تومن میشه..البته درست نیست بگم..خودتون که بهتر میدونین..عیدی آقازاده فراموش نشه!!..
یک شنبه 13 فروردين 1391برچسب:, :: 1:15 :: نويسنده : parmida
- خانوم!!..این همه مدت کجا بودی؟..نمیگی نگرانت میشم!!.. - ببخش عزیزم..رفته بودم فروشگاه پوشاک همین سرکوچمون!!..تا حالا بهت گفته بودم چقدر خوش شانشی!!.. - چطور مگه؟!!.. - میگم!!..اولش بزار پیشاپیش روزتو تبریک بگم..اینم کادوت!!..یه دو جین جوراب از همون رنگ که عاشقش بودی!! - خانوم ..آخه یه دو جین جوراب برام خریدی که چی بشه..ببر پسش بده!! - وا..عزیزم..چرا اینجوری میکنی؟!!..نخریدمش که!!..برنده شدم!!.. فقطم به نیت تو ..این دو تا مانتو رو برداشتمو توی قرعه کشی با لای صد تومن فروشگاه شرکت کردم ..
شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 23:47 :: نويسنده : parmida
کسی خونه نبود..خودش تنها بود ..زودی بردش تو اتاق..درم از پشت قفل کرد ..محکم بغلش کرد.. بوسش کرد..خیلی دوسش داشت.با خودش گفت یعنی میشه تو ماله من بشی..ولی بعد یدفعه یاده حرفای مامانش افتاد که بهش میگفت ..این به درد تو نمیخوره..یدفعه نبینم باهاش بیرون بریاااا..ولی اخه اونم دوست داشت..مثل مامانش ازین کفش تق تقیا داشته باشه...
شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 22:38 :: نويسنده : parmida
1. وقتی به ساندويجی رفتيد ، يک جوری سر دوستتون رو گرم کنيد و بعد که حواسش پرت شد ، نی نوشابه اش را برداشته و گره بزنيد و بعد داخل نوشابه اش قرار بدين ، موقعی که دوستتون خواست نوشابه اش را بخورد ، چهره اش ديدنيه 2. اگر شما بچه کوچک دارين ، سعی کنيد هميشه جلوی کولر عوضش کنيد ، تا بقيه هم از اون بوی خو...ش کمال استفاده رو ببرن 3. چند دقيقه قبل از اينکه به قصد مسافرت از خانه خارج شويد با دوستتان تماس بگيريد و با اصرار او را به خونه تون دعوت کنيد 4. هر وقت کسی براتون جک دسته اول تعريف کرد ، آن را جلوی چشمش برای ديگران تعريف کنيد!
شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 22:9 :: نويسنده : parmida
نحوه درس خواندن دانشجوی ایرانی:
شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 20:55 :: نويسنده : parmida
شوهر مريم چند ماه بود که در بيمارستان بسترى بود. بيشتر وقتها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مىکرد و کمى هوشيار مىشد. امّا در تمام اين مدّت، مريم هر روز در کنار بسترش بود. يک روز که او دوباره هوشياريش را به دست آورد از مريم خواست که نزديکتر بيايد. مريم صندليش را به تخت چسباند و گوشش را نزديک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود.
شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 20:46 :: نويسنده : parmida
زن پالتو پوست گرون قیمتی که تازه اون روز صبح از فروشگاه خریده بود رو پوشیده بود و مشغول تماشای خودش تو آینه بود . نظر یادت نره
شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 20:39 :: نويسنده : parmida
یک شب مردی خواب عجیبی دید.او خواب دید دارد در کنار ساحل همراه با خدا قدم میزند. روی اسمان صحنه هایی از زندگی او صف کشیده بودند. در همه ان صحنه ها دو ردیف رد پا روی شن ها دیده می شد که یکی از انها به او تعلق داشت و دیگری متعلق به خدا بود. هنگامی که اخرین صحنه جلوی چشمانش امد،دید که ... بیشتر از یک جفت رد پا دیده نمیشود. او متوجه شد که اتفاقا در این صحنه،سخت ترین دوره زندگی او را از سر گذرانده است.این موضوع، او را ناراحت کرد و به خدا گفت:خدایا تو به من گفتی که در تمام طول این راه را با من خواهی بود،ولی حالا متوجه شدم که در سخت ترین دوره زندگیم فقط یک جفت رد پا دیده می شود. سر در نمی اورم که چطور در لحظه ای که به تو احتیاج داشتم تنهایم گذاشتی.خداوند جواب داد، من تو را دوست دارم و هرگز ترکت نخواهم کرد.دوره امتحان و رنج،یعنی همان دوره ای که فقط یک جفت رد پا را میبینی زمانی است که من تو را در آغوش گرفته بودم![]()
شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 19:13 :: نويسنده : parmida
شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 18:55 :: نويسنده : parmida
میخوام بهتون یه روش جدید تقلب یاد بدم شما هم لطف کنین و نظر بزارین اینم از روش کار ![]() |