|
شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, :: 21:32 :: نويسنده : parmida
آیا می دانید که اگر شما در حال حمل قرآن باشید ،
سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 16:35 :: نويسنده : parmida
من سگ نیستم پروانه ام!!!
ای بابا مگه این گوشا میزارن زندگیمونو کنیم ؟!
چی گفتی؟؟؟ به داداش من توهین میکنی؟
خب داشتین می فرمودین ، گوشم با شماس
فلفل نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه
ضایع شدم رفت ، خدا کنه کسی ندیده باشه
اینم وصف حال خیلیاس دیگه
هنرنمایی دم گربه ای
بجنب مرد ، بعدش باید بری غذا درست کنی
تظاهرات ضد سگی
چی بگم والا
آخییییش دارم گرم میشما
آقا حرکتمون چرا تاخیر داره؟ میریم بلیطمونو پس میدیما
خوب استتار کردم؟
سرعتت بالا بود ، گواهینامه خرسواریتو بده بیاد
بااااااااااااااااااااد میاااااااااااااااد
از من عکس نگیرین خجالت میکشم
به اینمیگن یه تعطیلات خوب
تخت خوابیدن قطعاً همینه
ای بابا انقده چاق شدم دیگه دستم نمیرسه پشتمو بخارونم
آخه چرا منو تو این موقعیت قرار میدین؟
دوای دردمو پیدا کردم: پنکه
چند بار بگم این ظرفها رو تو ظرفشویی درست بچینین
بیا بغلم
و کماکان زندگی خوب است
میشه تا یه هفته تکون نخوری از جات؟
این صبح زود بیدار شدنا داره منو میکشه
پنج دقیقه دیگه بخوابم؟!
من دیگه غلط کنم زیاده روی کنم
میری برام غذای صاحابتو بیاری؟؟
خدا کنه خونه جدیدمو کسی کشف نکنه
آخه چراااااااااااااااااا؟!!!
مامان شرمنده من تازه کارم
من باید پوز این اصغرو بزنم
وقتی بهت میگم ساکت ، یعنی ساکت!!
آخ که چه همه چی خوبه ، مّردم از خوشی
سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:, :: 15:21 :: نويسنده : parmida
تا حالا دقت کردین همیشه بامیه زود تموم میشه و زولبیا زیاد میاد ؟ . . تا حالا دقت کردین راننده تاکسی هایی که بیشتر باهات گرم میگیرن و حرف میزنن ، کرایه بیشتری میگیرن و تو هم روت نمیشه چیزی بگی ؟ . میگم تا حالا دقت کردین تو خونه یه سری وسایل هست که همیشه همه جا میبینیشون ؟ اما خدا اون روز رو نیاره که بهشون احتیاج پیدا کنی !!!
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 16:34 :: نويسنده : parmida
این سرویس بهداشتی در طبقه پانزدهم ساختمان گوادالاخارا در مکزیک واقع شده است.
از کف شیشه ای این سرویس می توانید پایین ساختمان را ببینید که صحنه ای وحشتناک را پدید آورده است.
کف شیشه ای است و از شیشه های خیلی ضخیم، که قدرت تحمل وزن زیادی را دارد.
ودر اثر نوردهی شفاف و رویت می شود و اگر نور نداشته باشد کف را یک سنگ گرانیت مشکی خواهید دید.
2 تا دستمال هم گذاشتن...
با یکی خودت رو پاک میکنی !
با یکی عرقت رو خشک میکنی !
پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 23:53 :: نويسنده : parmida
99669999996669999996699666699666999966699666699 99699999999699999999699666699669966996699666699 99669999999999999996699666699699666699699666699 99666699999999999966666999966699666699699666699 99666666999999996666666699666699666699699666699 99666666669999666666666699666669966996699666699 99666666666996666666666699666666999966669999996
شنبه 3 تير 1391برچسب:, :: 23:24 :: نويسنده : parmida
مردی و نامردی، جنسیت سرش نمی شود معرفت که نداشته باشی.....
جمعه 2 تير 1391برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : parmida
CIA حدود چند ماه قبل شروع به گزينش فرد مناسبي براي انجام كارهاي
تروريستي كرد . اين كار بسيار محرمانه و در عين حال مشكل بود؛ به طوريكه تستهاي بيشماري از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتي قبل از آنكه تصميم به شركت كردن در دوره ها بگيرند، چك شد. پس از برسي موقعيت خانوادگي و آموزش ها و تستهاي لازم، دو مرد و يك زن ازميان تمام شركت كنندگان مناسب اين كار تشخيص داده شدند . در روز تست نهايي تنها يك نفر از ميان آنها براي اين پست انتخاب مي گرديد . در روز مقرر، مامور يكي از شركت كنندگان را به دري بزرگ نزدي ك كرد و در حاليكه اسلحه اي CIA را به او ميداد گفت : "- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرايطي اطاعت مي كني، وارد اين اتاق شو و همسرت را كه بر روي صندلي نشسته است بكش!" مرد نگاهي وحشت زده به او كرد و گفت : " – حتما شوخي مي كنيد، من هرگز نمي توانم به همسرم شليك كنم." نگاهي كرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبي براي اين كار نيستيد." CIA مامور بنا براين آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حاليكه اسحه اي را به او مي دادند گفتند: "- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني . همسرت درون اتاق نشسته است اين اسلحه را بگير و او بكش " مرد دوم كمي بهت زده به آنها نگاه كرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد . براي مدتي همه جا سكوت برقرار شد و پس از ۵ دقيقه او با چشماني اشك آلود از اتاق خارج شد و گفت: " – من سعي كردم به او شليك كنم، اما نتوانستم ماشه را بكشم و به همسرم شليك كنم. حدس مي زنم كه من فرد مناسبي براي اين كار نباشم،" پاسخ داد: CIA كارمند "- نه! همسرت را بردار و به خانه برو." حالا تنها خانم شركت كننده باقي مانده بود . آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند: " – ما بايد مطمئن باشيم كه تو تمام دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني. اين تست نهايي است . داخل اتاق همسرت بر روي صندلي نشسته است . اين اسلحه را بگير و او را بكش." او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد . حتي قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صداي شليك ۱۲ گلوله را يكي پس از ديگري شنيدند . بعد از آن سر و صداي وحشتناكي در اتاق راه افتاد، آنها صداي جيغ، كوبيده شدن به در و ديوار و ... را شنيدند . اين سرو صداها براي چند دقيقه اي ادامه داشت . سپس همه جا ساكت شد و در اتاق خيلي آهسته باز شد و خانم مورد نظر را كه كنار در ايستاده بود ديدند . او در حاليكه عرق را از پشاني اش پاك مي كرد گفت: "- شما بايد مي گفتيد كه گلوله ها مشقی است . من مجبور شدم مرتيكه را آنقدر با صندلي بزنم تا بميرد
پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 15:33 :: نويسنده : parmida
یه روز تو یه شهری که همه با هم دوست بود یه شاهزاده ای که با مامان باباش زندگی میکرد اون روز تصمیم میگیره با دوستاش برن بیرون بازی کنن دخترک همه ی لباسای سلنتیش خراب میشه وختی میره خونه هیشگی دعواش نمیکنه بعد میره لباساشو عوض میکنه و هرکاری دلش میخواد میکنه!اخر شبم میگیره میخوابه! این داستان که تموم شد! کلاغه رسید به خونه! دید که داره یه عالمه! نامه ی نا خونده!
+میدونم داستانه جالبی نبود ولی من لازم داشتم که یه داستان بخونم که اولش با یکی بود یکی نبود شروع نشه!و اخرشم کلاغه به خونش برسه!یه داستان میخواستم که توش هیچ چیزه بدی اتفاق نیفته! میدونم اصلا براتون جالب نبود ولی من به یه همچین داستی احتیاج داشتم...
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : parmida
به بابام میگم تیغ اصلاح داری؟
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 1:6 :: نويسنده : parmida
سلام بچه ها!!! ببخشید یه مدت نبودم! ولی برگشتم! خوش اومدم!!!!!!! خب دیگه همینو میخواستم بگم! بای بای
سه شنبه 23 خرداد 1386برچسب:, :: 22:35 :: نويسنده : parmida
نویسنده این مطلب:ریحانه بچه ها فقط میخواستم بهتون بگم پارمیدا ممکنه نتونه تا یه مدت به وبلاگش سر بزنه. به همین دلیل از من خواسه نظرای های شما رو تایید کنم و بهشون پاسخ بدم. (این پست هم ثابت هستش!)
جمعه 19 خرداد 1391برچسب:, :: 19:31 :: نويسنده : parmida
اااااایییییییییییییییییییییییییییییییی من الان دردم گرفت!!! منبع هم رو خودش نوشته!
پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 18:25 :: نويسنده : parmida
بچه ها!!! یه مدت بود اقایون مشکلاتشون رو به دریا میسپردن!!!(مراجعه به وب امین) با این پست میخواستم بگم ما هم میتونیم مشکلاتمونو به دریا بدیم!!! البته با استفاده از خود مشکلاتمون راستی بچه ها یه نکته!!!! این فقط یه شوخیه!!!! خب؟؟!!!
حالا اروم باشیدو مشکلاتتونو به دریا بدین . . . . . . . . . . . . . . . .
سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 20:31 :: نويسنده : parmida
اگه میخوای گوگلو بترکونی برو تو این لینک! http://mrdoob.com/projects/chromeexperiments/google_gravity/
دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 15:36 :: نويسنده : parmida
- پسرم تو که هنوز نخوابیدی؟.. - - نکنه منتظری قصه برات بگم.. - - بیخود... امشب از قصه خبری نیست ...بگیر بخواب ببینم..خوابم میاد بدجور!! - - هیسسسس..مگه نمیبینی بابات خوابیده.. - - خیله خب میگم..بشرطی که قول بدی زودی بخوابی.. - - خب..یکی بود یکی نبود.. - - زیر گنبد کبود....راستی مسواکتو زدی؟...ببینم دندوناتو.. - - افرین پسرم....ای..وای ..عزیزم بذار ببینم این کیه نصفه شبی زنگ میزنه.. - - - - - - ببخش پسرم ..خالت بود...... ..پسرم ؟!!...خوابیدی؟!!..چرا پتو روت نکشیدی ؟!!..الهی مامان فدات بشه..خوب بخوابی عزیزم..مشالا خالته دیگه چونش گرم بشه..دیگه ول کن نیست..اینقدر حرف زد خواب از سرم پرید..برم کتاب رمانمو بخونم بلکه شاید خوابم ببره..
جمعه 12 خرداد 1391برچسب:, :: 17:4 :: نويسنده : parmida
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب.
در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".
چند لحظه بعد در اتاق باز ودکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند.
دکتر به سمت او می رود.
مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند.
دکتر: واقعا متاسفم . ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده.
ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم. چشم چپ رو هم تخلیه کردیم..
باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی, با لوله مخصوص بهش غذا بدی،
روی تخت جابجاش کنی،حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی...
اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدین این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد. دکتر: هه! شوخی کردم...
زنت همون اولش مرد!!!!!
جمعه 12 خرداد 1391برچسب:, :: 16:11 :: نويسنده : parmida
یه اسبه زنگ میزنه سیرک میگه با مدیر سیرک کار دارم . گوشی رو میدن به مدیر سیرک اسبه بهش میگه آقا من کار میخوام مدیره میگه کار نیست اسبه همینطور اصرار میکنه مدیر هم انکار تا آخرش مدیره میگه کشتیمون حالا چه کار بلدی؟ اسبه میگه احمق دارم باهات حرف میزنم!
جمعه 12 خرداد 1391برچسب:, :: 1:23 :: نويسنده : parmida
امروزم تولد امروز تولد اجی شلختمه!!! ریحانه جونم تولدت مبارک گلم! میدونم کادو میخوای!!! الکی که نمیای وبم!!! کادوت تو لینکامه!!!!!بعد بهت رمزشو میدم! عزیییییییییییززززززززمممممممم!!!!!! نیم ساعت نشستم برات کیک پیدا کردم!!!! امیدوارم دوس داشته باشی!!!! بخاطر تو و داداش موسیم اهنگ وبو عوض کردم!!! دوسش داری؟؟!!! اینم از کیکا!!! . . . . . . . اینو خودم برات پختم!!!
پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 17:11 :: نويسنده : parmida
از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمی رسید
پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 15:56 :: نويسنده : parmida
سلام بچه ها!!!!! خوفییییییییییییییییینننننننننننننن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امروز تولد محسن داداش جونیمه!!!!!!!!!!!! از اونجایی که امروز تولد داداشم و فردا تولد اجیمه!! اهنگمو عوض کردم اخه اون دیگه یه جورایی غمگین بود!!!! خب دیگه بیاین جشنو شروع کنیم! هرکاری دلتون میخواد میتونین بکنین داداش موسی تولدت مبارک راستی!اینو ببین چقد مخجولههه!!!! بیا اینم کادوم!
ببخشید پاپیونش بد شد!اخه هرچی به مخ فیلسوفیم فشار اوردم نتونستم یه راه خوب واسه پاپیون زدن پیدا کنم میدونی چی برات خریدم؟؟!!! بیا خودت ببین!
خوب بید؟؟!!! کی کیک میخواد؟؟؟!!
بازم هس!
اینم چون رنگ سیاه رو دوس داری!!!ولی زیادم سیاه نشد!!! :مخجول!
اینم خودم درست کردم!!!
خیلی اتفاقی شبیه علامت یاهو شد!!!!خیلی اتفاقی!!!!
چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, :: 15:32 :: نويسنده : parmida
این نامه ییه که ایدین به مامانش داد تا خواهر دار بشه!!! حتی امضاشم موجوده!!!!!
سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, :: 16:58 :: نويسنده : parmida
بچه ها!!! میشه به اون وبمم سر بزنین؟ اونجا هم چیزای جالبی میزارم که اینجا نیس! لطفا اونجا هم سر بزنین دیگه!!! لطفااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!! تو لینکام که هس....!
دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, :: 1:25 :: نويسنده : parmida
تکون نخور، یه چیزی روی سرته... . تصویر ایجاد شده از سایه درختان . سنگ قبر! . گربه هیتلر! . پیچ وا پیچ که میگن اینه..اینه بیارین خودشو ببینه
واااااااااااااااااا! عزیزم اون شلواره ها!!!!!!!!!!!!!! توکیزاکی؟ هی وای من شکمو باش به چی داره نگاه میکنه؟؟؟!!!!!!!! ایول!!!!منم میییییییییخخخخخخخخخخخخخوووووووووووواااااممممم!!!
دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, :: 1:16 :: نويسنده : parmida
طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند. جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری…
رییس دانشگاه 1)مردی فرهیخته و خوشتیپ 2)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم
یک وعده غذای سلف 1)بیفستراگانوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک 2)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز
کارت دانشجویی 1)کارت شناسایی و هویت دانشجو 2)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است
خوابگاه 1)محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط 2)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش
شب امتحان 1)شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است 2)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند
جزوه خوش خط دخترها 1)بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم، من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم 2)طلای کاغذی
تقلب 1)یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان 2)تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان
مشروط شدن 1)عمراٌ، من تو دبیرستان معدل کمتر از ۱۸ نداشتم 2)نمک تحصیل در دانشگاه
وام دانشجویی 1)کمک هزینه برای دانشجو 2)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته
ازدواج دانشجویی 1)حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم 2)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟
حراست 1)ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات 2) ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان
دانشجو 1)فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است 2)ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟!!!!
یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, :: 22:32 :: نويسنده : parmida
بچه ها این بنره وبمه اگه دوست داشتین تو وبلاگاتون بزارین !!!!! با تشکر از ایدین عزیز که اینو برام درست کرد!
<p><a title="دردونه" href="http://dordoone.loxblog.com/" target="_blank"><img style="display: block; margin-left: auto; margin-right: auto;" title="دردونه" src="http://www.img4up.com/up2/77756682500432296370.gif" alt="دردونه" width="120" height="240" /></a></p>
|