دردوونه
دقت کردید هر وقت تو زندگیتون یه روزنه امید پیدا میشه سریع یه پتروس فداکار پیدا میشه انگشتش رو میکنه توش !!! .:))
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش اومدین امیدوارم ازش خوشتون بیاد و امیدوارم اگه نظر ندین کچل شین :دی




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 71
بازدید کل : 78453
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 428
تعداد آنلاین : 1





کمی تا قسمتی طنز


نويسندگان
parmida

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 16:50 :: نويسنده : parmida

عکس های بامزه و دیدنی ( 23) www.taknaz.ir

 
چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : parmida

کوسه آبادان


اینجا آبادان ساعت 5 عصر
بازگشت جاسم پس از 6 ساعت قواصی بدون اکسیژن !
امروز هم بدترین صیدش بوده ! یه کوسه کوچولو گرفته !!!
چهره شرمندش هم گویای این موضوعه !

 

 
پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 23:53 :: نويسنده : parmida

99669999996669999996699666699666999966699666699 99699999999699999999699666699669966996699666699 99669999999999999996699666699699666699699666699 99666699999999999966666999966699666699699666699 99666666999999996666666699666699666699699666699 99666666669999666666666699666669966996699666699 99666666666996666666666699666666999966669999996

1.) دکمه ctrl + f رو فشار بده
...
2.) توش عدده 9 رو بنویس

3.) بعد رو دکمه Highlight all که اون پایین میاد کلیک کن

 
شنبه 3 تير 1391برچسب:, :: 23:24 :: نويسنده : parmida

مردی و نامردی، جنسیت سرش نمی شود معرفت که نداشته باشی.....
نامردی...



همه اینا به کنار
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مُسکن از کجـــا می‌فهمه مــا کجامون درد میکنه ؟
واقعا برام سواله

 
جمعه 2 تير 1391برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : parmida


CIA حدود چند ماه قبل شروع به گزينش فرد مناسبي براي انجام كارهاي
تروريستي كرد . اين كار بسيار محرمانه و در عين حال مشكل بود؛ به طوريكه
تستهاي بيشماري از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتي قبل از آنكه تصميم به
شركت كردن در دوره ها بگيرند، چك شد.
پس از برسي موقعيت خانوادگي و آموزش ها و تستهاي لازم، دو مرد و يك زن
ازميان تمام شركت كنندگان مناسب اين كار تشخيص داده شدند . در روز تست نهايي
تنها يك نفر از ميان آنها براي اين پست انتخاب مي گرديد . در روز مقرر، مامور
يكي از شركت كنندگان را به دري بزرگ نزدي ك كرد و در حاليكه اسلحه اي CIA
را به او ميداد گفت :
"- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرايطي اطاعت مي كني،
وارد اين اتاق شو و همسرت را كه بر روي صندلي نشسته است بكش!"
مرد نگاهي وحشت زده به او كرد و گفت :
" – حتما شوخي مي كنيد، من هرگز نمي توانم به همسرم شليك كنم."
نگاهي كرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبي براي اين كار نيستيد." CIA مامور
بنا براين آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حاليكه اسحه اي را به او مي
دادند گفتند:
"- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني .
همسرت درون اتاق نشسته است اين اسلحه را بگير و او بكش "
مرد دوم كمي بهت زده به آنها نگاه كرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد . براي
مدتي همه جا سكوت برقرار شد و پس از ۵ دقيقه او با چشماني اشك آلود از اتاق
خارج شد و گفت:
" – من سعي كردم به او شليك كنم، اما نتوانستم ماشه را بكشم و به همسرم شليك
كنم. حدس مي زنم كه من فرد مناسبي براي اين كار نباشم،"
پاسخ داد: CIA كارمند
"- نه! همسرت را بردار و به خانه برو."
حالا تنها خانم شركت كننده باقي مانده بود . آنها او را به سمت همان در و همان اتاق
بردند و همان اسلحه را به او دادند:
" – ما بايد مطمئن باشيم كه تو تمام دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي
كني. اين تست نهايي است . داخل اتاق همسرت بر روي صندلي نشسته است . اين
اسلحه را بگير و او را بكش."
او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد . حتي قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صداي
شليك ۱۲ گلوله را يكي پس از ديگري شنيدند . بعد از آن سر و صداي وحشتناكي در
اتاق راه افتاد، آنها صداي جيغ، كوبيده شدن به در و ديوار و ... را شنيدند . اين سرو
صداها براي چند دقيقه اي ادامه داشت . سپس همه جا ساكت شد و در اتاق خيلي
آهسته باز شد و خانم مورد نظر را كه كنار در ايستاده بود ديدند . او در حاليكه عرق را
از پشاني اش پاك مي كرد گفت:
"- شما بايد مي گفتيد كه گلوله ها مشقی است . من مجبور شدم
مرتيكه را آنقدر با صندلي بزنم تا بميرد
 
پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 15:33 :: نويسنده : parmida

یه روز تو یه شهری که همه با هم دوست بود

یه شاهزاده ای که با مامان باباش زندگی میکرد

اون روز تصمیم میگیره با دوستاش برن بیرون بازی کنن

دخترک همه ی لباسای سلنتیش خراب میشه

وختی میره خونه هیشگی دعواش نمیکنه

بعد میره لباساشو عوض میکنه و هرکاری دلش میخواد میکنه!اخر شبم میگیره میخوابه!

این داستان که تموم شد!

کلاغه رسید به خونه!

دید که داره  یه عالمه!

 نامه ی نا خونده!

 

 

 

+میدونم داستانه جالبی نبود ولی من لازم داشتم که یه داستان بخونم که اولش با یکی بود یکی نبود شروع نشه!و اخرشم کلاغه به خونش برسه!یه داستان میخواستم که توش هیچ چیزه بدی اتفاق نیفته! میدونم اصلا براتون جالب نبود ولی من به یه همچین داستی احتیاج داشتم...

 
دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 23:41 :: نويسنده : parmida

 

 
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : parmida

به بابام میگم تیغ اصلاح داری؟
میگه نه برو بیرون بخر!
نون هم بخر!
یه سر برو تا اون داروخانه شبانه روزیه یه قرص معده بخرد …
میوه هم بگیر که عصر مهمون داریم !
ماشینم بنزین نداره … زحمت اونم بکش
میگم : نه احساس میکنم ته ریش بهم میاد



 
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 1:35 :: نويسنده : parmida

تصاویری جالب و طنز از معتادان اینترنتی! www.taknaz.ir

 
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : parmida

سوتی جالب یک شرکت راهسازی (عکس) www.taknaz.ir