دردوونه
دقت کردید هر وقت تو زندگیتون یه روزنه امید پیدا میشه سریع یه پتروس فداکار پیدا میشه انگشتش رو میکنه توش !!! .:))
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش اومدین امیدوارم ازش خوشتون بیاد و امیدوارم اگه نظر ندین کچل شین :دی




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 82
بازدید کل : 78464
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 428
تعداد آنلاین : 1





کمی تا قسمتی طنز


نويسندگان
parmida

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 6 خرداد 1391برچسب:, :: 20:5 :: نويسنده : parmida

 

سقوط درخت از چند سانتی متری خودرو و خوش شانسی صاحب خودرو !!

عجب شانسی داشته !! ( تصویری) www.taknaz.ir

 

عجب شانسی داشته !! ( تصویری) www.taknaz.ir

عجب شانسی داشته !! ( تصویری) www.taknaz.ir

من یکی که با دیدن اینا فکم افتاد زمین!

 

 
شنبه 6 خرداد 1391برچسب:, :: 19:49 :: نويسنده : parmida

 اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
.
.
.
اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده
.
.
.
چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!
.
.
.
چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم
.
.
.
اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون  زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !
.
.
.
اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
.
.
.
اعتراف می‌کنم سر فینال جام جهانی‌ تا لحظه‌ای که اسپانیا گل زد فکر می‌کردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی‌، گل هم که زد کلی‌ لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت اسپانیا ۱ – هلند ۰ ، تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم
.
.
.
اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!
بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!
.
.
.
یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد از مدت ها دیدم ، کلی ریش گذاشته بود
 با خنده بهش گفتم : علی این ** بازیا چیه ؟
گفت پدرم فوت کرده
گفتم تسلیت میگم :l
.
.
.
اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده
.
.
.
اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم !

 
جمعه 5 خرداد 1391برچسب:, :: 2:26 :: نويسنده : parmida

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملافه سفید تمیزی که چهار طرفش زیر تشک بیمارستان جمع شده است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند، از کنارم عبورمی کنند. لحظه ای فرا خواهد رسید که دکتر می گوید مغز من از کار افتاده است و به هزاران دلیل زندگی‌ام رو به پایان است. در چنین روزی تلاش نکنید به شکلی مصنوعی و با استفاده از دستگاه زندگی ام را به من باز گردانید. این را بستر مرگ ننامید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم و جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.

چشم هایم را به کسی بدهید که هرگز طلوع خورشید، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی بدهید که درقلبش تنها خاطرات دردناک و آزار دهنده دارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که در تصادف اتومبیل نجات یافته است و کمکش کنید تا زنده بماند و نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی به کسی بدهید که زندگی اش به دستگاهی نیاز دارد که هر هفته خونش را تصفیه کند.

استخوان ها، عضلات، سلول ها و اعصابم رابردارید و به پاهای کودکی فلج پیوند بزنید.

اگر لازم شد سلولهای مغزم را بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهد تا با آن‌ها پسرک لالی بتواند با صدای بلند فریاد بزند و دختر ناشنوایی صدای باران روی شیشه اتاقش بشنود.

آنچه از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترش را به دست باد بسپارید تا گل بروید.

اگر قرار است چیزی از من دفن کنید، بگذارید اشتاباهات، ضعف ها و تعصباتم باشد. گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید. اگر گاهی دوست داشتید از من یاد کنید، عمل خیری انجام دهید یا به کسی که محتاج کمک تان است، کلام محبت آمیزی بگویید. اگر آنچه گفتم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند.

 
چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 11:2 :: نويسنده : parmida

بچه ها!!!!

من دیگه قراره بمیرم!

اخه شنبه امتحان علوم دارم

باید بشینم بخونم!!

همتونو دوس دارم3>3>3>

یه مدت از شرم راحتین

دلم تنگ میشه براتون حتی اگه دل شما تنگ نشه

بای بای

 

                                                                 bye all

 
چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, :: 10:56 :: نويسنده : parmida

بچه ها میخوام یه یکی از دوستام که جدیدا ناراحتش کردم یچی بگم

                                               ببخشید

ببخشید فائزه جون که نارحتت کردم

دیگه تکرار نمیشه

پش اشتی دیگه!!!!!!!!!!!

خب دیگه اشتی کردم باهات

 
سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:44 :: نويسنده : parmida

غضنفر جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند، آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند

وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادت خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی ۱۰ کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم ۱۰ کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد. آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان

آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد. اولیش ۴ روز طول کشید ، دومیش ۳ روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید

گضنفر جان، آن کت نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم

پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز ۸۰۰، ۹۰۰ نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا، چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه

ببخشید معطل شدی. جعفر خان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت

دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن. این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره، اون هم دوتیکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جایی قد نمیده.. خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه رو نپوشی

اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره . فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی

راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن. حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد

شرمنده همین دیگه .. خبر جدیدی نیست

قربانت .. مادرت

راستی: گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم.

 
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:53 :: نويسنده : parmida

تو جاده پليس جلو يه ماشين رو مي گيره و ميگه چون از صبح اولين كسي هستي كه كمربند ايمني بستي برنده 100 هزار تومن پول شدي. حالا مي خواي باهاش چيكار كني؟ مرد مي گه: مي رم گواهينامه مي گيرم . زنش سريع مي گه: جناب سروان اين وقتي اكس مي زنه پرت و پلا مي گه. بچشون از اون پشت مي گه: بابا نگفتم با ماشين دزدي قاچاق نكنيم؟ يه صدا از صندوق عقب مي ياد: از مرز رد شديم

 
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:8 :: نويسنده : parmida

ادما تو زندگی چقد عوض میشن

از ادم به ادم نما تبدیل میشن

ینی تو این راه بلند

هر تیکشونو یه جا جامیزارن

بعدشم که از زشتیا

یه قلب تازه میسازن!

اره رسم ادم نما بودن اینه

ولی هرچم که باشه انتخاب خودمونه دیگه

حالا شما بگین ادمین یا ادم نما

نه نشد

خوب فکر کنیدو بعد بگید ادمیم ما!

از شعر من گذشته خودتون فکر  کنید

رسم ادم بودن این بوده؟که ما اینش کردیم؟!

منبع:در دوونه

 

اینم شعر خودمه

من نظر میخوااااااااااااااااااااااااااامممممممممم

 
یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:51 :: نويسنده : parmida

متن خوشامدگویی جدید در هواپیماهای ایران (طنز)

 

با سلام و صلوات به روح تمام مسافرین عزیز .

و با درود به وزیر محترم راه و ترابری .

ورود شما را به پرواز لایتناهی هواپیمای جمهوری اسلامی ایران خوشامد می گوییم .

خداوندا مشیت خودت را در رسیدن و لقاء به خود برما قراردادی و سرعت آن فزون كن .

مقصد ما به احتمال 99% بهشت موعود و احتمالأ 1% مقصدی كه بر روی بلیط درج شده می باشد.

خلبان پرواز مرحوم شهید كاپیتان بهشت زاده و گروه پروازی بد اخلاق؛ سفری خوش برای شما آرزمند است.

لطفأ به علامت نكشیدن سیگار اصلأ توجه ننموده و آخرین سیگار زندگیتان را به خوشی دود نمایید.

بستن كمربندها اصلأ ضرورتی ندارد و كاملأ بدرد نخور است.

در صورت بروز اشكال در سیستم هوای كابین ماسكهایی از بالای سر شما آوزیزان خواهد شد كه شما قبل از آن رایحه خوش ملایك را احساس خواهید كرد.

این هواپیما مربوط به هزاره دوم میلادی بوده و دارای دو درب اضطراری در جلو، دو در كنارین و یك درب عقب می باشد كه چندین سال است اهرم های آن كار نمی كند.

ارتفاع پرواز به احتمال قریب به یقین تا آسمان هفتم بوده و هوای بهشت بسیار عالی است.

سفر خوشی را برای شما آرزومندیم

از اون جاییكه هیچ خارجی احمقی وجود ندارد كه من لازم باشد یه بار دیگر به انگلیسی بلغور كنم، سرتونو درد نمی آورم.

مرگ راحتی داشته باشید.
 

 

 
یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:29 :: نويسنده : parmida

آیا میدانید چطور می‌شود چهار نفر زیر یک چتر بایستند و خیس نشوند؟ وقتی هوا آفتابی باشد

آیا میدانید آخرین دندانی كه در دهان دیده می‌شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی

آیا میدانید برای قطع جریان برق چه باید كرد؟ باید قبض آن را پرداخت نكرد

آیا میدانید چرا مار نمی‌تواند به مسافرت برود؟ چون دست ندارد كه برای خداحافظی تكان دهد

آیا میدانید چرا روی آدرس اینترنت به جای یك دبیلیو ، سه تا دبیلیو می‌گذارند؟ چون كار از محكم‌كاری عیب نمی‌كنه

آیا میدانید چرا فیل از سوراخ سوزن رد نمی‌شه؟ برای اینكه ته دمش گره داره

آیا میدانید چرا دو دوتا می‌شود پنج تا؟ چون علم پیشرفت كرده

آیا میدانید چرا دود از دودكش بالا می‌رود؟ چون ظاهرا چاره دیگری ندارد

آیا میدانید چرا لكلک موقع خواب یک پایش را بالا می‌گیرد؟ چون اگر هر دو را بالا بگیرد ، می‌افتد

آیا میدانید اگر كسی قلبش ایستاده بود چه می‌كنید؟ برایش صندلی می‌گذاریم

آیا میدانید اگر سر پرگار گیج برود چه می‌كشد؟ بیضی

آیا میدانید اگه یه نقطه آبی روی دیوار دیدید كه حركت می‌كند چیست؟ مورچه‌ای است كه شلوارلی پوشیده

آیا میدانید خط وسط قرص برای چیه؟ برای اینكه اگه با آب نرفت پایین با پیچ‌گوشتی بره

آیا میدانید ناف یعنی چه؟ ناف نمره صفری است كه طبیعت به شكم بی‌هنر داده است

آیا میدانید چه طوری زیر دریایی رو غرق می‌کنن؟
یه غواص میره در می‌ زنه