زن ها فرشته اند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دردوونه
دقت کردید هر وقت تو زندگیتون یه روزنه امید پیدا میشه سریع یه پتروس فداکار پیدا میشه انگشتش رو میکنه توش !!! .:))
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش اومدین امیدوارم ازش خوشتون بیاد و امیدوارم اگه نظر ندین کچل شین :دی




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 132
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 134
بازدید ماه : 259
بازدید کل : 78641
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 428
تعداد آنلاین : 1





کمی تا قسمتی طنز


نويسندگان
parmida

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
جمعه 2 تير 1391برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : parmida


CIA حدود چند ماه قبل شروع به گزينش فرد مناسبي براي انجام كارهاي
تروريستي كرد . اين كار بسيار محرمانه و در عين حال مشكل بود؛ به طوريكه
تستهاي بيشماري از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتي قبل از آنكه تصميم به
شركت كردن در دوره ها بگيرند، چك شد.
پس از برسي موقعيت خانوادگي و آموزش ها و تستهاي لازم، دو مرد و يك زن
ازميان تمام شركت كنندگان مناسب اين كار تشخيص داده شدند . در روز تست نهايي
تنها يك نفر از ميان آنها براي اين پست انتخاب مي گرديد . در روز مقرر، مامور
يكي از شركت كنندگان را به دري بزرگ نزدي ك كرد و در حاليكه اسلحه اي CIA
را به او ميداد گفت :
"- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرايطي اطاعت مي كني،
وارد اين اتاق شو و همسرت را كه بر روي صندلي نشسته است بكش!"
مرد نگاهي وحشت زده به او كرد و گفت :
" – حتما شوخي مي كنيد، من هرگز نمي توانم به همسرم شليك كنم."
نگاهي كرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبي براي اين كار نيستيد." CIA مامور
بنا براين آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حاليكه اسحه اي را به او مي
دادند گفتند:
"- ما بايد بدانيم كه تو همه دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي كني .
همسرت درون اتاق نشسته است اين اسلحه را بگير و او بكش "
مرد دوم كمي بهت زده به آنها نگاه كرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد . براي
مدتي همه جا سكوت برقرار شد و پس از ۵ دقيقه او با چشماني اشك آلود از اتاق
خارج شد و گفت:
" – من سعي كردم به او شليك كنم، اما نتوانستم ماشه را بكشم و به همسرم شليك
كنم. حدس مي زنم كه من فرد مناسبي براي اين كار نباشم،"
پاسخ داد: CIA كارمند
"- نه! همسرت را بردار و به خانه برو."
حالا تنها خانم شركت كننده باقي مانده بود . آنها او را به سمت همان در و همان اتاق
بردند و همان اسلحه را به او دادند:
" – ما بايد مطمئن باشيم كه تو تمام دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي
كني. اين تست نهايي است . داخل اتاق همسرت بر روي صندلي نشسته است . اين
اسلحه را بگير و او را بكش."
او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد . حتي قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صداي
شليك ۱۲ گلوله را يكي پس از ديگري شنيدند . بعد از آن سر و صداي وحشتناكي در
اتاق راه افتاد، آنها صداي جيغ، كوبيده شدن به در و ديوار و ... را شنيدند . اين سرو
صداها براي چند دقيقه اي ادامه داشت . سپس همه جا ساكت شد و در اتاق خيلي
آهسته باز شد و خانم مورد نظر را كه كنار در ايستاده بود ديدند . او در حاليكه عرق را
از پشاني اش پاك مي كرد گفت:
"- شما بايد مي گفتيد كه گلوله ها مشقی است . من مجبور شدم
مرتيكه را آنقدر با صندلي بزنم تا بميرد


کمی تا قسمتی طنز نظرات شما عزیزان:

ava
ساعت23:25---4 شهريور 1391
salam aziiiiiiiizam khaeli ba hal bob mamanam mige baead in khanome raeese cia beshe. he he he be ma ham sar bezan aziz.

پسر دل گرفته
ساعت10:30---4 تير 1391
می گممممممممم ........ پس با هم دوست شیم اسم سایتمو زیر می نویسم= http://pesardelgerefte.mihanblog.com/ جوابشو بده منتظرمپاسخ::)) می گمممممممممم....تو الان دل گرفته ای مثلا؟؟!!! آیا؟؟!!

کیانا
ساعت13:36---3 تير 1391
وای! عاااااااااالی بود!! چه روحیه ی لطیفی داشته!پاسخ:خیلی!!!من بودم!اول یه دور سرشو میزدم به دیوار!بعد چن بار با صندلی...اگه بازم جواب نداد گردنشو میپیچوندم!مثه فیلما :ایکس :دی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: